کد مطلب:270675 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:269

خطبه 094
«فاستودعهم فی افضل مستودع و اقرّهم فی خیر مستقر تناسختهم كرائم الاصلاب الی مطهّرات الارحام، كلّما مضی منهم سَلَف قام منهم بدین الله خلف».

«خداوند پیامبران را در برترین ودیعتگاهها به ودیعت نهاد ودر بهترین قرارگاهها جای داد. آنان را از صلبهایی كریم به رحمهایی پاكیزه منتقل فرمود. هرگاه یكی از ایشان از جهان رخت بر بست دیگری برای اقامه دین خدا جای او را گرفت.»

حضرت خطبه را با ذكر صفات خدا شروع می كند و از آن جا كه خداوند نامحدود است، غایتی برای او قابل تصور نیست. مبارك و مستدام است.

این وجود غیر متناهی و غیر قابل درك، حتی برای همت های والای دوراندیش كه از تیزبینی خاصّی برخوردارند قابل درك نخواهد بود. نهایتِ درك ما از او به اندازه عقل ما است. حضرت در جای دیگری می فرماید:

«و لا تقدّر عظمة الله سبحانه علی قدر عقلك فتكون من الهالكین» [1] .

«عظمت خدای سبحان را به اندازه عقل خودت مَسنج كه از هلاك شوندگان حساب می شوی».

و در وصف ملائكه می فرماید:

«متولهة عقولهم ان یحدّوا احسن الخالقین» [2] .

«فرشتگانی كه عقلشان از شناساندن و وصف كردن بهترین آفرینندگان واله وحیران است».

به دنبال این كلام، حضرت علت ناتوانی آن ها را توضیح می دهد كه آن چه قابل درك است، چیزی است كه دارای شكل و اعضا و جوارح باشد و محدود به زمان باشد كه با به سرآمدن اجل و زمانش فانی شود. [3] .

بنابر این ارتباط با وجود حیّ قیوم ازلی ابدی، جز با واسطه ممكن نیست.

«و انت كما تقول و فوق ما نقول»

خداوند باید خود را به خلق بشناساند. خداوند آن طور است كه می گوید، نه آن چه كه ما می گوییم. به این جهت ما نیاز به حجّت داریم كه احسن الخالقین را به ما بشناساند. به همین علت حضرت از حُجَج الهی می گوید و ابتدا از طهارت پدران و مادران آن ها می گوید، و این كه خداوند آن ها را در بهترین ودیعت گاه ها گذاشت و در بهترین ارحام مادران، آن ها را مستقر كرد. این از اعتقادات شیعه است كه نیاكان و پدران و مادرانِ انبیاء موحّد بودند; نه شركی در آن ها راه یافته بود و نه فسق و فجوری از آن ها سر زده است. جریان حضرت ابراهیم و «آذر» كه در قرآن آمده است، [4] هر چند در ابتدا از آن استشمام می شود كه پدر ابراهیم مشرك بوده، ولی چنین نیست، زیرا قرآن تصریح دارد كه پدر ابراهیم مشرك نبوده است; در نتیجه آذر پدر او نیست. گو این كه آیات سوره مریم از مناظره ابراهیم با پدرش سخن دارد، و او پدر را انذار می كند، تا از بت پرستی دست بردارد. وقتی پدر او را تهدید می كند، ابراهیم در كمال ادب می فرماید:

(... سَلامٌ عَلَیْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبّی...) [5] .

«درود بر تو باد، به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش می خواهم».

در سوره توبه خداوند بیان می كند كه مسلمان حق ندارد برای مشرك دعا كند; آن گاه می گوید استغفار ابراهیم، زمانی مشخص داشت و در واقع مهلتی برای استغفار آذر بود. وقتی با سرآمدِ موعِد، پدر در شرك باقی ماند، ابراهیم از او تبری جست. [6] .

این آیات نشان می دهد كه آذر در حال شرك ماند و ایمان نیاورد. از سویی قرآن خبر می دهد ابراهیم در آخر عمر ـ بعد از ساختن كعبه و پس از این كه خداوند در پیری به او اسماعیل و اسحاق را عطا كرد ـ عرض می كند:

(رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ) [7] .

«پروردگارا! روزی كه حساب برپا می شود، بر من وپدر ومادرم وبر مؤمنان ببخشای»

ابراهیم برای والدینش طلب مغفرت می كند; اگر این والد همان آذر باشد، ابراهیم حق ندارد برای او كه مشرك است، استغفار كند.

پس والد و پدر ابراهیم (علیه السلام)، آذر نبوده است. واژه «والد» صراحت در كسی دارد كه شخص، فرزند او باشد، ولی «اب» كلمه عامی است كه بر جدّ و شوهر مادر و هر سرپرستی اطلاق می شود [8] .

بعد از این كه حضرت از طهارت پدران و مادرانِ انبیاء خبر می دهد، از پیوستگی آن ها سخن می گوید:

«كلّما مضی منهم سلف قام منهم بدین الله خلف» [9] .

«هرگاه یكی از ایشان از جهان رخت بربست دیگری برای اقامه دین خدا جای او را گرفت.»

در اولین خطبه نهج البلاغه، كه كلمه «واتر» داشت و تصریح بر استمرار حجج الهی بود، ابن ابی الحدید معتقد است: نیاز به فاصله زمانی است كه یك نبی ظهور كند و بمیرد و سپس نبی دیگری ـ بعد از مدت زمانی ـ مبعوث شود [10] ؛ هرچند توضیح داده شد «وتر» این معنا را نمی رساند، بلكه به معنای اتصال است.

هر زمان كه پیامبری به پایان مسیر خود رسید و درگذشت، شخص دیگری از جانشینان صالح آن ها، حافظ دین خداوند خواهد بود.

بنابر این در نگاه عقل و قرآن و علی (علیه السلام) حجج الهی تداوم، پیوستگی واستمرار دارند.


[1] نهج البلاغه، خطبه 91.

[2] نهج البلاغه، خطبه 182.

[3] مدرك پيشين.

[4] انعام: 74.

[5] مريم: 47.

[6] توبه: 113 و 114.

[7] ابراهيم، 41.

[8] الميزان، ج 7، ص 163.

[9] نهج البلاغه، خطبه 94.

[10] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، 1: 114.